×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

خدا را چه دیدی

0

× 0
×

آدرس وبلاگ من

solale.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/abbas_0151

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????

سیبی که مسبب جدایی شد

داستان دختر و پسری است که برای هدیه دادن یک سیب به یکدیگر

اتفاقاتی برایشان رخ داده است که خواندنش خالی از لطف نمی باشد

و شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که فکر کنم همه خوندن یا شنیدن ( از زبان پسر)

تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

 

بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:(از زبان دخترک)

من به تو خندیدم

چون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه

سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است
من به تو خندیدم

تا که با خنده خود

پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک

لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد

گریه تلخ تو را

و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر

باغچه خانه ما سیب نداشت

 

از اونا جالب تر جوابیه که یه شاعر جوان به اسم جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر داده که خیلی جالبه بخونید

دخترک خندید و پسرک ماتش برد !

که به چه دلهره از باغچه ی همسایه،

سیب را دزدیده

باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،

حرمت باغچه و دختر کم سالش را

از پسر پس گیرد !

غضب آلود به او غیظی کرد !

این وسط من بودم،

سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،

بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق

و لب و دندانِ تشنه ی کشف

و پر از پرسش دختر بودم

و به خاک افتادم

چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود

دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:

او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! �
پسرک ماند  ولی روی لبش زمزمه بود:

مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد

! �سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !

عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !

جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،

همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

 

دوشنبه 14 شهریور 1390 - 12:43:59 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://daryae-eshgh.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 15 شهریور 1390   8:23:05 AM

vaaaaaaay che mazlomaneh bod elahy

http://r0h4m.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 14 شهریور 1390   8:19:16 PM

very nice

http://freemason.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 14 شهریور 1390   12:55:21 AM

Vaghean K Jaleb Bod

MataLebet Kheili Ghashangee

s0hrab j0on Enghadam a in Matlab ha Nazar k delemono Badjuri b dard miare